هشتادمین سالروز درگذشت کمال الملک
به گزارش مجله سایه، میرزامحمد را به ناصرالدین شاه معرفی می کنند؛ شاه با او ملاقات کرده و مورد ملاطفت قرار داده و دستور می دهد اتاقی در عمارت بادگیر در اختیارش قرار گیرد. پس از 4 سال، میرزامحمد ملقب به نقاش باشی و معلم نقاشی شاه شد.
محمد غفاری در 1226 شمسی در کاشان به جهان آمد و 93 سال عمر کرد. او مشهورترین و پرنفوذترین نقاش دوره قاجاریه بود و هنگامی که در 27 مرداد 1319 چشم از جهان فرو بست، ده ها تابلوی چشم نواز از خودش بر جای گذاشته بود.
کمال الملک هنر اصلی را در خلاقیت هنرمند می دانست و اعتقاد داشت یک هنرمند قبل از آنکه یک هنرمند قابل باشد باید یک انسان با اخلاق باشد. او جسارت این را داشت که نقاشی و هنر ایران زمین را از پوچی و تقلیدها رها سازد و شیوه نوینی را در عرصه نگارگری ابداع کند.
تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه از ماندگارترین اقدامات کمال الملک است که بیشتر رشته های هنری از جمله نقاشی، مجسمه سازی، منبت کاری، موزائیک و قالی بافی در آن تعلیم داده می شد.
به بهانه هشتادمین سالروز درگذشت این نقاش چیره دست، سیر تبدیل او به مهم ترین نقاش دربار قاجار را مرور می کنیم.
زمانی که محمد غفاری ـ که بعدها به کمال الملک مشهور شد ـ در مدرسه دارالفنون به تحصیل اشتغال داشت، بعد از سه سال در موقع امتحان آخر سال که ناصرالدین شاه به مدرسه آمده بود، در یکی از اتاق های مدرسه تابلوی سیاه قلم اعتضادالسلطنه وزیر دانشمند وقت و رئیس دارالفنون را دید که میرزا محمد ساخته بود، ناصرالدین شاه از نقاش آن سؤال می کند، میرزامحمد را به او معرفی می کنند، شاه با او ملاقات کرده، او را مورد ملاطفت قرار داد و دستور داد تا اتاقی در عمارت بادگیر که از عمارات منضم به شمس العماره بود، به نام نقاش خانه برای وی تهیه کردند که در آنجا مشغول نقاشی شود. و پس از 4 سال که هنر خویش را به نحو احسن عرضه کرد، ملقب به نقاش باشی و معلم نقاشی شاه شد.
بعد از کسب عنوان نقاش باشی، شاه او را در ردیف پیشخدمتان قرار داد و در کاخ گلستان که منزل دائمی شاه بود، اتاق مخصوصی برای نقاش باشی معین شد و وی در آنجا برای شاه نقاشی می کرد و مواجب و مرسومی هم برای او مقرر شد و ناصرالدین شاه گاهی به او انعام هم می داد و می گفت کارهای تو بیش از این ارزش دارد. اما من چون مشتری دائمی هستم باید به همین اندازه کفایت کنی. خود کمال الملک نقل می کند که 8 سال در دارالفنون بودم. شاه در عمارت شمس العماره اتاقی برای من معین کرد. بعد در عمارت بادگیر منزلی دادند و در آنجا مشغول نقاشی شدم (در اتاق آیینه و تخت طاووس نقاشی می کردم)، 5 سال آنجا کار می کردم... من که وارد دربار شدم، ابتدای عظمت میرزاابراهیم امین السلطان بود، مشیرالدوله وزیر خارجه بود و کسی به نام صدراعظمی نبود.
بدین ترتیب محمد غفاری بخت آن را یافت تا برای کوشش های بی وفقه و پیگیر خود در آموختن نقاشی کلاسیک اروپا از امکانات کامل برخوردار شود، نقاشی های ابتدایی او از مناظر و معماری درباری بود و بعدها به ساختن تک چهره (پرتره)هایی از آدم های همان جا پرداخت.
آموزش نقاشی به شاه قاجاری
ناگفته نماند در میان وظایف نقاش باشی، یکی هم تعلیم هنر نقاشی به شاه بود، این مسئولیت در سراسر دوره قاجار ادامه داشت و در دوره ناصرالدین شاه نقاش باشی ها و معلمان نقاشی دارالفنون همچون صنیع الملک، مزین الدوله، اسماعیل جلایر و کمال الملک این وظیفه و مسئولیت را بر عهده داشتند.
ناصرالدین شاه نسبت به کمال الملک بی نهایت عطوفت و مهربانی می کرد و التفاتی را که به او داشت در حق وزرای خود معمول نمی داشت، چنانچه خود استاد نقل کرده است که هر وقت تابلویی برای شاه می ساختم، مدتی ملاحظه و تعریف می کرد و پس از آن تابلو را روی زمین خوابانده امر می کرد کیسه های اشرفی می آوردند و به قدری اشرفی روی تابلو می ریخت که سطح آن از اشرفی پوشیده می شد، آن وقت اشاره می کرد بردار، اتفاقاً روزی یکی از وزرا به شاه عرض کرد، برای یک تابلو نقاشی این قدر اشرفی دادن بر وفق صرفه و صلاح نیست، شاه در جواب گفت، تو نمی فهمی من با این اشرفی ها برای ایران تجارت می کنم اولاً این تابلوها، پس از چندی ده برابر این اشرفی ها قیمت پیدا خواهند کرد، ثانیاً با این کار کمال الملک های دیگری برای ایران تهیه می بینم که هر یک اسباب آبرومندی و افتخار مملکت ایران خواهند بود.
به هرروی در بخش آخر پادشاهی طولانی ناصرالدین شاه فقط سه نقاش موردتوجه و التفات مخصوص قرار دریافتد، اسماعیل جلایر که مقرب شاه بود و در مدرسه صنایع مستظرفه که مخصوصاً برای تعلیم روش غربی به نقاشان ایرانی از طرف ناصرالدین شاه تأسیس یافته بود فارغ التحصیل شده بود، او هم در رنگ و روغن و هم مینیاتور چیره دست بود، وی از شاگردان مزین الدوله و پس از او نقاش باشی و مدرس نقاشی دارالفنون شد. اسماعیل جلایر در دارالفنون کارگاهی ایجاد کرد و در آن علاوه بر کشیدن پرده های نقاشی به تعلیم نقاشی به شاگردان نیز پرداخت.
دیگر نقاش دربار ناصرالدین شاه، محمودخان ملک الشعرا بود که علاوه بر مقام ملک الشعرایی کارهای اداری نیز انجام می داد. وی در نقاشی سنتی و نو مهارت داشت و به خصوص در دورنماسازی استاد بود، برخی از پرده های نقاشی او از قدرت خلاقیت و نوآوری او خبر می دهند. موضوع اغلب آثار وی، تصویر باغ ها، کاخ های سلطنتی، خیابان ها و منظره های شهر تهران در زمان ناصرالدین شاه است که علاوه برداشتن جنبه هنری، نمایانگر شرایط تهران قدیم است. وی فرزند محمدحسین خان عندلیب و نوه فتحعلی خان صبای کاشانی، ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه بود. که علاوه بر تحصیل در علوم متعارفه زمان، به هنر مورد علاقه باطنی اش که عاشقانه آن را می پرستید یعنی نقاشی روی آورد و در اندک زمانی شهره عام و خاص شد. گاهی به طور تفنن قصیده و غزل نیز می سرود. محمودخان در دربار ناصرالدین شاه، طرف توجه شاه، محل احترام درباریان و ملک الشعرای دربار بود. انتها در سال 1311 هـ.ق در تهران درگذشت، و این بیت را در مرگ خود سروده است: دریغ و درد که در خاک نهان شد گنجی/ که بود گوهر او همچو نام او محمود
فرهاد میرزا معتمدالدوله نیز در مرثیه درگذشت او قصیده ای سروده که مطلعش این است: دریغ و درد که شد واژگونه کار هنر/ سیاه گشت و تبه گشت روزگار هنر است
آثار گران قدر ملک الشعرا که در موزه کاخ گلستان نگهداری می شود، شامل 22 اثر است.
از سه نفر نقاشی که گفته شد، بعد از جلایر و ملک الشعرا، محمد غفاری مشهور به کمال الملک است. وی در میان سایر شاگردان مزین الدوله در دارالفنون از همه مستعدتر و با ذوق تر بود و در مدت کوتاهی ترقیات فوق العاده نمود، چنانکه مزین الدوله از استعداد خارق العاده شاگرد خود نزد شاه تعریف می کرد و او به دربار راه یافت. دوره ای که کمال الملک به امر ناصرالدین شاه در عمارت بادگیر به نقاشی پرداخت، چهار سال طول کشید و نقاشی های وی در این دوره به بیش از 170 تابلو می رسد، وی در سال 1310 هـجری قمری ملقب به کمال الملک شد و به قول روزنامه شرافت؛ از امتیازات فاخر علمیه به نشان های طلا و نقره مدرسه مبارکه دارالفنون نائل و از مواهب سلطنتی و امتیازات دولتی به اعطای گل کمر مرصع و حمایل از درجات سرتیپی نسیج کشمیر کراراً مفتخر و مباهی شد. استادِ حق شناس به شکرانه این همه محبت و توجه، تابلوی معروف تالار آیینه را ساخت و این تابلو که اولین تابلو به امضای کمال الملک است، شاهکار عالم هنر و صنعت است.
محمدعلی فروغی درباره لقب دریافت کمال الملک چنین می نویسد: شبی نقاش باشی به منزل ما آمد و به پدرم گفت زمینه آماده شده است که من از شاه لقب بگیرم، خواهش دارم لقب خوبی برای من فکر کنید، پدرم کمال الملک پیشنهاد کرد و نقاشی باشی این لقب را بسیار پسندیده دید و خوشحال شد... وی آن لقب را از شاه استدعا کرد. شاه هم گفت خوب لقبی فکر کردی و مبلغی منت بر او بار کرد و اقرانش بر او غبطه خوردند و به یاد دارم که کمال الملک نسبت به آن اشخاص و لقب دریافت خودش قصه ها می گفت و می خندیدیم و این قضیه دو سه سال پیش از درگذشت ناصرالدین شاه بود.
به هر روی، کمال الملک پایه گزار شیوه ای نوین در نقاشی ایران بود و تحول نقاشی اش با خلق اثر تالار آیینه آغاز شد. این شاهکار آغاز تحول در نقاشی ایران بود و دریچه ای شد به سوی تغییراتی که لازم بود متفاوت با نقاشی کلاسیک ایران باشد.
نابینایی در اواخر عمر
در اواخر عمر چشم کم بینا شد. او یکی از چشم هایش در سال 1300 شمسی از دست داد و به همین دلیل، دو تابلوی نقاشی اش ناتمام ماند؛ یکی پیرمرد در حال مطالعه به طول 53 و عرض 42 سانتی متر و دیگری نمایی از کوه های شمیران به طول 83 و عرض 63 سانتی متر.
هجرت به نیشابور و خاکسپاری کنار آرامگاه عطار
کمال الملک در 27 مردادماه سال 1319 شمسی درگذشت. ظاهراً وصیت کرده بود پیکرش را در زمینش واقع در حسین آباد نیشابور دفن کنند، اما در نزدیکی مزار عطار نیشابوری آرام گرفت. در این باره دو نقل مطرح است:
برخی می گویند کمال الملک بر سر استقلال صنایع مستظرفه با حکومت (وزارت معارف) دچار اختلاف شد و به حالت قهر به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور هجرت کرد.
برخی دیگر معتقدند رضاشاه، از کمال الملک خواسته بود پرتره اش را نقاشی کند، اما استاد نپذیرفت و این موضوع بهانه ای برای مصادره صنایع مستظرفه و هجرت اجباری کمال الملک به نیشابور شد.
منبع: همشهری آنلاین