او یک تئاتری واقعی بود، به عهد ده ساله اش بعد از رفتن سمندریان وفادار ماند
به گزارش مجله سایه، همین یک ماه پیش نمایش پنچری روی صحنه بود؛ نمایشی که قرار بود ادامه فعالیت های تئاتری شهرام عبدلی باشد، اما تبدیل به آخرین حضورش روی صحنه شد.
خبرنگاران، شقایق عرفی نژاد: شهرام عبدلی پیش از این که وارد حوزه تصویر شود، بازیگر تئاتر بود. در طول سال های زندگی کوتاهش هم نمایش های زیادی بازی کرد. آخرین آنها پنچری نوشته فردیش دورنمات و به کارگردانی احسان ناجی بود که در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه رفت. شهرام عبدلی در این نمایش نقش آلفردو تراپس را بازی می کرد؛ مردی که یک شب ماشینش در جاده ای پنچر می کند و او وارد ویلایی می شود که چند قاضی بازنشسته در آن بازی عدالت راه انداخته اند. او به خوبی از پس این نقش سخت برآمد و خوش درخشید. با احسان ناجی در باره حضور شهرام عبدلی در این نمایش صحبت کردیم:
شما آخرین کارگردانی هستید که با شهرام عبدلی کار کردید. از حس و حالتان برایمان بگویید.
حس و حال غریبی است. شهرام عبدلی به معنای واقعی کلمه یک تئاتری بود. منش و رفتارش کاملا تئاتری بود. کلمه تئاتری از رفتار و ویژگی هایی نشأت می گیرد که شهرام عبدلی آنها را داشت. تفکرش برای نمایش پیش برنده بود و این ویژگی ها با سواد همراه بود.
چطور شد که آقای عبدلی به این نمایش پیوست؟
شهریور ماه پارسال بود که می خواستیم نمایش پنچری را کار کنیم. گزینه هایی هم برای این نقش داشتیم که در حال مذاکره با آنها بودیم. یکی از آنها هم خیلی اتفاقی شهرام عبدلی بود. پیش از آن اصلا با هم کار نکرده بودیم و آشنایی با هم نداشتیم. ولی روزهای آخر تمرین رابطه مان طوری بود که انگار سال هاست با هم دوست هستیم. به هر حال از بین گزینه هایی که داشتیم با شهرام هم صحبت کردم و خیلی زود قرار گذاشتیم و همدیگر را دیدیم. بعضی از بازیگران اولین چیزی که می پرسند این است که دستمزد چقدر است، اما او اولین چیزی که او پرسید این بود که چه متنی را می خواهی کار کنی؟ وقتی هم گفتم قصد دارم پنچری دورنمات را کار کنم، متن را می شناخت و برایش خیلی مجذوب کننده بود. به خود او هم گفتم که برایم جالب است که متن را می شناسد. خیلی هم زود با هم به روی متن به نتیجه رسیدیم. این ها را به این دلیل که او فوت کرده است، نمی گویم. ما قرار بود چند متن دیگر هم با هم کار کنیم. آخرین تلفنی که با هم داشتیم شنبه پیش از شنبه ای بود که او به کما برود. قرار بود وقتی به تهران رسید، صحبت هایمان را برای کار نو شروع کنیم.
از تمرین ها برایمان بگویید. در باره رفتار حرفه ای او کمی صحبت کردید. دوست دارم بیشتر برایمان بگویید.
شهرام با کارگردان هایی مثل دکتر علی رفیعی کار کرده بوده و کنار بازیگرانی مثل سعید پورصمیمی روی صحنه بوده است. همینطور برای داود رشیدی روی صحنه بازی کرده است. بنابراین پیشینه تئاتری قوی داشت. سال ها کار تصویری باعث نشده بود منش تئاتری اش را فراموش کند. همیشه سر وقت سر تمرین حاضر می شد و انرژی می گذاشت. بگذارید یک خاطره برایتان بگویم. یک روز دستیار من خواست برای او چای بریزد. اما شهرام اجازه نداد و خودش چای ریخت. گفت اینجا تئاتر است و همه باید در همه کار شریک باشند. یادم است یک ماه در کار به دلیل انتخاب بازیگر وقفه افتاده بود. هر بازیگری بود شاید شادمان هم می شد که می تواند استراحت کند. ولی شهرام به من می گفت کار را هر طور هست شروع کن. من نگرانم که نرسیم. کلمه پیش برنده که استفاده کردم به همین دلیل بود. چون واقعا به فکر پیشرفت کار بود.
آقای عبدلی از بازیگرانی بود که صدا و بیان خوبی داشت. در عین حال از صدای قوی اش سوءاستفاده نمی کرد و ضعف هایش را پشت آن پنهان نمی کرد.
من مدرس فن بیان هستم و صداها را خیلی خوب می شننام. صدای شهرام کاملا پرورش یافته بود و از جای درست تولید می شد و برد داشت. من می خواستم برای نریشن های کار از یک گوینده استفاده کنم. شهرام به من گفت لازم نیست برای این کار هزینه کنی، من همه را رایگان برایت انجام می دهم. حتی چند تا از نریشن هایی که قبل از این برای یک فیلم کلاسیک گفته بود، برایم فرستاد. گفتم شهرام من این بعد از هنر تو را ندیده بودم. چرا این کار دنبال نمی کنی؟ وقتی هم برای پنچری نریشن ها را گفت هر کس می شنید می گفت چقدر خوب است. اتفاقا هم به قول شما روی این ویژگی صدایش بیشتر مانور نمی داد تا بقیه فاکتورهای بازیگری را پشت آن پنهان کند. شهرام باید می ماند تا قله های بیشتری را فتح کند.
با این صحبت هایی که می کنید، معلوم است با وجود کارهای تصویری زیاد، خودش را بیشتر تئاتری می دانست. درست است؟
قطعا همینطور است. تئاتر برایش قداست داشت. زمانی که از آقای رفیعی، سمندریان، پورصمیمی یا رشیدی می گفت، بسیار پرشور صحبت می کرد. تماشاگر ما بیشتر او را با سریال های تلویزیونی می شناسد، ولی او توانایی های زیادی داشت که می توانستیم ببینیم، اما نشد. من یک شب از اجراها کار پنچری را به نویسنده ای تقدیم کردم که پیش از آن که به نام و نامی برسد، فوت شد. یادم است آن شب خیلی بغض کردم. حالا فکر می کنم برای شهرام هم همین رخ داد. با این که بیش از دو دهه با او خاطره داریم، ولی ظرفیت های ناشناخته بسیاری داشت. برای من مهم بود که یک شهرام عبدلی دیگر را در کار ببینیم. خودش هم یک شب به من گفت که این جمله را از آدم های زیادی شنیده که تا الان این بعد از بازیگری او را ندیده بودند. این برای من خیلی شادمان کننده بود. به خودش هم گفتم که خیلی دوست داشتم این اتفاق بیفتد.
- شهرام عبدلی درگذشت
- ماجرای پنچری که در فکر اتفاق می افتد | کسی که تئاتر متفکر دغدغه مند کار می کند نباید کارش را تعطیل کند
از خاطراتتان گفتید. باز هم خاطره ای هست که بخواهید بگویید؟
شب آخری که بعد از اجرا او را به خانه رساندم، خواستم ازش خداحافظی کنم. گفت خداحافظی نکن، خوشم نمی آید. خداحافظی آدم ها را از هم دور می کند. به من گفت خیلی زود بهت زنگ می زنم و سریع پیاده شد و دور شد. خاطره دیگری که دارم این است که در صحنه آخر طوری طراحی کرده بودیم که انگار روح شخصیت تراپس که او بازی می کرد، از تنش جدا می شود. شب هایی که خیلی این صحنه بهش می چسبید، توی ماشین اصلا حرف نمی زد. می گفت انقدر این صحنه استحاله برایم خوشایند بود که واقعا فکر می کنم سبک شده ام. فکر می کنم واقعا دیروز این اتفاق برایش افتاد. امیدوارم سبک شده باشد. این خیلی عجیب است که پایان نمایش شبیه پایان زندگی اش شد. آلفردو تراپس نمایش پنچری دقیقا 45 ساله بود، شهرام هم 45 ساله بود. یک شب به من گفت چه جالب این آدم دقیقا همسن من است. او استاد سمندریان را خیلی دوست داشت. به من گفت به خودم قول داده بودم بعد از رفتن آقای سمندریان ده سال متنی از دورنمات کار نکنم و این نمایش دقیقا ده سال بعد از فوت استاد سمندریان اجرا شد. برای من خیلی سخت است که دقیقا بعد از کار من این رخ داد، ولی تقارن بسیار عجیبی بود.
منبع: همشهری آنلاین