نباید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در حد دستگاه سانسور نازل کرد
به گزارش مجله سایه، خبرنگاران-گروه هنر-فاطمه حامدی خواه: حمید شانسهنرمندی که نام او و حضورش در هر رویداد هنر مجسمه سازی بر اعتبار و توفیق آن رویدادها می افزاید و البته هنرمندی است که به فعالیت های اجتماعی اقبال دارد و از کنار مسایل مبتلابه جامعه به سادگی نمی گذرد.
برای مروری برا نگاه او بر هنر و ارتباط آن با مردم و اجتماع تبادل نظریی با وی داشتیم که در بخش اول این تبادل نظر، حمید شانس درباره آفرینش هنری سخن گفت، آن را تأثیر هنرمند بر محیط تعریف کرد و اثر هنری را خاکستر تجربه هنرمند دانست. او همچنین یکی از وظایف هنر را گسترش قابلیت های عاطفی انسان ذکر کرد که به اعتقاد او ضرورت زندگی خشن بشر امروز است.
این هنرمند مجسمه ساز از اهمیت هنر همگانی همچون ورزش همگانی سخن به میان آورد و با انتقاد از جریان کالایی شدن هنر بر این نکته تأکید کرد که هنر معترض وقتی به کالا تبدیل شود، دیگر هشداردهنده نیست در حالی که هنر باید به فجایع در حال رشد هشدار بدهد.
حمید شانس در بخش دیگری از این تبادل نظر هنرمندان را مسئول بیداری وجدان بشریت دانست که باید نسبت به این فجایع هشدار بدهند و در طول مصاحبه بر این نکته تأکید داشت که نقش هنر امروز تحریک احساسات نیست بلکه تغییر عواطف و ادراک ناشی از عاطفه است.
بخش دوم و پایانی این تبادل نظر در پی می آید:
*چند سالی است که سمپوزیوم ها در کشور ما تقریبا به طور مرتب برگزار و با استقبال هم روبرو می شوند اما این مجموعه رویدادها چه اندازه بر هنر مجسمه سازی ما تأثیرگذار بوده است؟
- طبیعی است هر فعالیت تازه در عرصه اجتماعی هنر در کشور ما موجب آثار مثبت و البته ایجاد خلاهای تازه بشود، به خصوص در جریان مجسمه سازی که به گونه ای نوپاست و از پشتوانه قدیمی برخوردار نیست.
در این موضوع که سمپوزیوم باعث آشنایی مردم با هنر مجسمه سازی و آشنایی هنرمندان جوان با هنرمندان حرفه ای و همچنین ورود آثار هنرمندان دیگر کشورها به ایران شده است، هیچ شکی نیست، اما سمپوزیوم ها از لحاظ نوآوری و کیفیت در همه جای جهان، جریان درجه دو و سه در هنر مجسمه سازی محسوب می شوند و بیشتر با هدف آشنایی مردم با روند ساخت و مهارت مجسمه ساز برگزار می شوند اما در کشور ما با صرف هزینه و تبلیغات بسیار در عمل به هدف غایی و نهایی تبدیل شده اند.
دانشجویی که آمالش را در سمپوزیوم می بیند و هنرمند سن بالایی که هویت نسلی او هم تثبیت شده است به جای آن که مراحل کاری خود را شرح دهد، تعداد سمپوزیوم هایی را که شرکت نموده و میزان جوایزش را از چنین مسابقاتی برمی شمارد، نشان از این دارد که سمپوزیوم همچون عامل مثبت عمل نمی نماید و ضروری است که جایگاهی فراخور ارزش خود داشته باشد.
*ما یک تهران داریم با کلی مجسمه که حاصل برگزاری سمپوزیوم ها، دوسالانه ها و رویدادهای دیگر مجسمه سازی است. از دید شما این مجسمه ها توانسته اند در هویت بخشی به شهر تهران تأثیرگذار باشند؟
- مدیریت شهری در طول سالیان گذشته ، سازمان زیباسازی را از درگیری های جناحی مبرا نگه داشته و سنت تصمیم گیری ها بر اساس حذف نگرش جناحی و پذیرش تصمیم گیری بر اساس کارشناس محوری بوده است. شهرداری تهران و سازمان زیباسازی بخش قابل توجهی از بودجه را صرف مباحث زیباسازی شهر نموده و هر سال بودجه بخش مجسمه سازی را افزایش داده و به این مسایل باید خرید اثر و سفارش های متعدد به هنرمندان را هم اضافه کنیم که عرصه بسیار فعالی را ایجاد نموده و فرهنگ استفاده از هنر و هنر محیطی در شهر باب شده است.
دست کم بخشی از این آثار موجب هویت بخشی به عرصه های عمومی و موجد ارتباط عاطفی شهروندان با محیط های عمومی شده و در خاطره جمعی نقش بسته اند و هم چنین به رونق اقتصاد مجسمه سازی منجر شده است لذا من موافق سرمایه گذاری و هزینه کردن شهرداری در امر هنر هستم اما این که بازدهی این سرمایه گذاری چقدر بوده، قابل بحث است.
بخش عمده ای از تصمیم ها و انتخاب آثار برای نصب در تهران توسط یک شورای کارشناسی شامل تعدادی مجسمه ساز با تجربه انجام می گیرد که در ایجاد این محیط فعال نقش بسزایی داشته اند، اما این اتفاقات احتیاجهای شهر تهران را چه از لحاظ کیفی و چه از لحاظ کمی برآورده نمی نماید. کثرت آثار نازل، جانمایی های اشتباه، بی توجهی به بسیاری از موضوعات و همچنین مباحث و فضاهای جدید شهری و مهمتر از همه هنر را تنها ابزار بزک شهر دیدن و... از نکات منفی در گسترش مجسمه های شهری است.
واقعیت آن است که هنوز سازمان زیباسازی، سند چشم انداز، اهداف درازمدت مدون و برنامه جامع برای پیشبرد مجسمه شهری ندارد و حتی آنالیز جامعی از احتیاجها و شیوه های گسترش، موجود نیست. آنچه به اسم طرح جامع مجسمه سازی تهیه شده هیچ گونه کارایی ندارد و نتیجه آن که از میان آثار نصب شده در بعد از انقلاب هیچ اثر چشمگیر و متفاوتی را در سطح شهر نمی توانم ذکر کنم.
به گمان من چند سالی است که دوره بازبینی و آنالیز و تغییر سیاست ها در این عرصه رسیده که این امر مهم به تعویق افتاده است. بخش اصلی این مسائل بر عهده ناکارآمدی شوراهای کارشناسی سازمان زیباسازی و سلیقه های یکسویه آنها در تصمیم گیری هاست.
*از دیگر مسایل مهم در رویدادهای تجسمی بحث دوسالانه هاست که باید هر 2 سال یک بار برگزار شوند اما هر بار بنا به مسایل مختلفی، برگزاری آنها به تعویق می افتد یا با مسائل دیگری روبرو می شوند. معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدتی است که با تأکید بر بی مرز بودن هنرها، سعی دارد همه دوسالانه ها را در قالب یک دوسالانه بزرگ و جامع هنرهای تجسمی جای دهد. نظر شما در این زمینه چیست؟
- دلایل تاخیر در برگزاری دوسالانه ها متنوع بوده است؛ از دلایل سیاسی تا اقتصادی که دلایل اقتصادی هم در نهایت منشا سیاسی داشته اند. همیشه جریانی کوشیده است تا به وسیله محدودیت های اقتصادی، وزارت ارشاد را تا ابعاد دستگاه سانسور مختصر کند که این محدودیت مستقیماً بر رشد کمی و کیفی هنر تاثیر داشته است لذا اگر برگزاری بی ینال تجسمی در چهارچوب این رشد مطرح می شود، هر میزان که وزارت ارشاد از کنترل خود بر آن کم کند و تنها به روش های حمایتی بسنده کند، نتیجه مطلوب تر است و ایجاد بی ینال تجسمی در کنار واگذاری کامل بینال های هنری موجود به انجمن ها نتیجه بخش تر است.
*یکی دیگر از مسایل مهم هنری در کشور ما بحث آموزش هنر است که این آموزش ها برخلاف دیگر کشورهای توسعه یافته جهان از دوران کودکی شروع نمی شود. نظر شما درباره آموزش های هنری به بچه ها کشورمان چیست؟
- آموزش بچه ها ما اساساً فاجعه است چراکه بر بنیان هایی نظری مستقر شده که توهمی بیش نیست. از روش ها و مکانیزم های تأثیر آموزش بر کودک کاملاً برداشت اشتباه داریم و در نتیجه نسلی را که تربیت می کنیم، فجایع بی شماری با خودش خواهد داشت. آموزش موثر برای کودک تجربه محور است نه مبتنی بر فراگیری نظری.
کشورهایی همچون ژاپن و کانادا در 10 سال اول آموزش، امتحان را حذف نموده، کلاس درس را آزاد می گذارند و اجازه می دهند قابلیت های انسانی، عاطفی و اجتماعی کودک پرورش پیدا کند نه میزان حفظیات آنها و ما کودک هفت ساله را به حفظ مطالبی وادار می کنیم که اصلاً متوجه معنی آن هم نیست زیرا درک درستی از احتیاج کودک به رشد عاطفی و احتیاجهایش برای دستیابی به موفقیت در آینده نداریم.
در کشورهای توسعه یافته، دیوار کلاس را حذف و فضای کلاس را خلاق نموده اند تا روابط خلاقانه شکل بگیرد، تخیل آنها قدرت بگیرد و بتوانند بر محیط تسلط پیدا نمایند.
آنها رابطه بین آموزش و پرورش را به نفع پرورش و پرورش را به نفع هنر و هنر را به نفع رفتارهای خلاقانه و ادراک محیط تغییر داده اند. این رشد در عرصه گسترده است و مدتی دیگر باید بچه ها ما در رقابت با آنها احساس نمایند خیلی کمبودها دارند.
*این وظیفه چه کسانی یا چه ارگانی است که نسبت به اهمیت آموزش و پرورش هنری بچه ها هشدار بدهند و برنامه ریزی نمایند؟ انجمن های هنری در این زمینه چه نقشی دارند؟
- مسایل اجتماعی هنر را باید انجمن ها و تشکل های هنری پیگیری نمایند اما واقعیت این است که انجمن ها و تشکل های هنری ما ، انجمن های محتاط و کم تأثیرند ولی می دانیم که این انجمن ها دست به گریبان مسائل جدی از جمله مسایل معیشتی هنرمندان هستند که آنها را در این چارچوب ها نگه می دارد.
به طور کلی جامعه هنری ما جامعه درخور احتیاجهای عاطفی جامعه انسانی ما نیست و انجمن ها نیز کوچک، حقیر و کم اثرند اما چشم انداز آن، چشم انداز بدی نیست.
*یکی از برنامه های روزانه شما غذا دادن به سگ های حاشیه شهر است، در قسمت اول مصاحبه درباره اهمیت حاشیه شهرها که از آن به عنوان اردوگاه بزرگ مرگ یاد کردید، شرحاتی را ارائه کردید. درباره این دغدغه همیشگی و مسایل و مسائلی که در این جهت وجود دارد، بیشتر بگویید.
- در مباحث منظر شهری، امروزه مهمترین فضای چالش های انسانی را نه در داخل شهرها بلکه در حاشیه شهرها می دانند؛ جایی که شهر در حال پیشروی دایم در طبیعت است. در حاشیه شهر است که ما حیوانات و طبیعت را به مسلخ می بریم.
حاشیه شهرها موجوداتی داشته که امروز دیگر خبری از آنها نیست. اطراف تهران پر از کبک، تیهو، جوجه تیغی، خرگوش و روباه ... بود که حالا از بین رفته اند و سگ ها نیز از دیگر موجودات حاشیه شهر تهران هستند که به شکل سازمان یافته تری کشتار می شوند. سگ فقط یک حیوان حاشیه ای نیست بلکه روحیات سگ حاوی کیفیت تخصصی بخشی از قابلیت های انسانی یعنی وفاداری و مسئولیت پذیری است ولی به عنوان مزاحم زندگی انسان در حال از بین بردن آنها هستیم و با این شیوه حذف، ما شهر خشن و روحیه خشن را ایجاد نموده و تداوم دادیم. به طوری که امروزه بشر فاجعه بارترین و خشونت آمیزترین دوره تاریخ خود را می گذراند و نسبت به این همه فاجعه کرخت و بی تفاوت شده است و در این شرایط از هنرمند می خواهیم برای این کرختی و روحیه خشن و ناانسانی شدن، ماسک بسازد، چهره شهر و اجتماع را بزک و خوشگل کند.
اگر از عمر زمین 24 ساعت می گذرد، انسان در دقایق آخر وارد آن شده است و به مثابه بیگانه ای در آستانه ورودش کمر همت به نابودی حیات در زمین بسته و در سده های اخیر روند انقراض به طرز وحشتناکی بالا رفته است.
*و حضور شما به عنوان یک هنرمند در این زمینه چه یاریی می نماید؟
- این سوال مهمی است. بشر در فرهنگی دیرپا به وسیله قدرت و رفتار تسخیرآمیزش به موقعیت کنونی رسیده است. فرهنگ بشری، تصورات، ارزش ها، دستاوردهای بشر، بدون واژه های قدرت و خشونت قابل شرح نیست. در همین فرهنگ قدرت محور به اصطلاح مردسالارانه، بشر بزرگترین دستاورد یعنی فردیت و شخصیت فردی و حقوق فردی را ساخته و تکامل داده است ولی برای تحمل خشونت و برای پذیرش قدرت، کرختی را اختیار نموده است.
فردیت در مقاطع حساس از معابر دشواری عبور نموده و به آفاتی هم گرفتار آمده است. بشر امروز گرفتار از خودبیگانگی و اسیر بت وارگی کالاست. حالا بشر به وسیله هنرمندان در موقعیتی واقع شده است که باید از این تفرعن و کرختی فاصله بگیرد و بداند دارد با خود و طبیعت چه می نماید. باید بتواند از بیرون این فجایع را ببیند و ساختار عاطفی خود را ترمیم نموده و گسترش دهد. باید بتواند با طبیعت آشتی کند و خودش را بخشی از این چرخه حیات بداند و به نظر من با این وضعیت و این شرایط، ساختن اثر هنری و این جا، آن جا گذاشتن برای پیرایش شهر اغواگر، هنر را در حد یک ویترین آرایی درجه دو کوچک می نماید.
*بعضی شما را به انجمن های حمایت از حیوانات مرتبط می نمایند، آیا این فعالیت شما در همین راستاست؟
- برای من مساله سگ ها در چهارچوب انجمن های حمایت از حیوانات نمی گنجد. من در چهارچوب نقش هنرمند در بحران واقعی محیط زیستی و بر اساس اصل بنیادی آن که بیان می دارد این چرخه به هم پیوسته وقتی خللی به آن وارد می شود، بیش از همه انسانیت لطمه می بیند، به آن می پردازم. لذا برای من مساله اساسی میزان مسئولیت در مقابل طبیعت، در مقابل حیوانات و در مقابل سگ ها بطور واقعی است نه در چارچوب کلی. مساله این است تا کجا می توان وقت و توانایی اقتصادی را به حیوانات اختصاص داد! چه حد بایستی مثلاً برای بیماری های حیوانات اقدام کرد. در این صورت رسیدگی به سگ ولگرد سرطانی تنها نباید یاری به او تعبیر شود بلکه کوششی در جابجایی مرزهای مسئولیت پذیری انسان تعبیر شود.
این تنها چالشی آگاهانه نیست بلکه سرشار از چالش های عاطفی است و عملاً حیوان تبدیل به مدیای ارتباط با هستی می شود و به دلیل درگیری انسان با مسایل مهمی چون مرگ، زندگی و مخاطرات فراوان موجد زنجیره ای از تحولات احساسی می شود که در نهایت می تواند در ماهیت احساسات خشن موثر افتد.
برای من در وهله اول بیش از هر چیزی سرعت همین تحولات عاطفی و تغییر نگرش انسانی اهمیت دارد و به نظرم باید در چهارچوب نوعی فعالیت هنری تعبیر شود. این که چگونه برخورد حساس به وسیله هر مدیای فیزیکی، زنده تا ذهنی موجد انگیزشی قوی تر می شود، فراوری اثر هنری نیز همین انگیزش احساسات و تحول آن را در پی دارد. از این منظر هنر همگانی هر گونه فعالیتی است به وسیله هر واسطه تقویت شده زمینه زندگی که موجد احساسات قوی تر شود. لذا تدریس یک معلم می تواند یک چالش هنری باشد. اگر بپرسید در غذارسانی به سگ ها چه تجربه هنری داشته ام، می گویم تجربه هنر زندگی و این تحول بزرگی در خصوص بسیاری از برداشت های ذهنی من بود.
*چه مدتی است که به سگ ها غذا می دهید و با چه مسایلی در این زمینه روبرو بودید؟
- مدت زیادی است که به سگ ها غذا می رسانم اما در سه سال اخیر مجموعه ای از اتفاقات دست به دست هم داد تا دقیق تر به این موضوع بپردازم. متوجه شدم که یکی از سرنخ های مسائل زیست محیطی ما به شیوه برخورد با سگ ها برمی شود، چون اینها موجوداتی هستند که در حاشیه زندگی انسان زندگی می نمایند و اهلی شده اند، سگ ها حیوان شکارچی محسوب نمی شوند و در تحول عاطفی انسان نقش داشته اند.
از نظر جامعه شناسی در این موضوع شکی نداریم که شخصیت انسانی، زاده فرهنگ است. فرهنگ انسانی برای رشد خود در جایی به همراهی حیوانات احتیاج داشته است و سگ حیوانی بوده که در کنار اسب یاری بسیار جدی به انسان نموده است. نوع یاری سگ بسیار متفاوت از دیگر حیوانات مثل اسب و گاو است. نزدیک بودن و اهلی شدنش چندان هم اتفاقی نبوده است. (امروزه می دانیم که ساختار ادراک و احساس در سگ تقریباً همان ساختار ادراک و احساس انسان است.)
مشکل در حذف حیوانات از فضاهای انسانی است که این روند هم به رشد عاطفی انسان و هم قابلیت های ادراکی او لطمه وارد می نماید. البته حضور حیوانات در روابط انسانی باید به صورت معقول و تعریف شده و در چارچوب مشخص (نه در محل زندگی انسان) باشد که نوع آن را فرهنگ هر کشوری مشخص می نماید.
وضعیت حذف سگ ها فاجعه بار است و برای برطرف مزاحمت آنها کشتار بی رحمانه ای صورت می گیرد که این کشتار برای بعضی شغلی سودآور است. من تنها کاری که می توانم بکنم، غذا دادن ساده است اما در کشور ما جریاناتی هست که کوشش می نمایند مقابل غذا دادن به حیوانات بایستند.
*برای کنترل مزاحمت احتاقتصادی حضور سگ های ولگرد، دیگر کشورها چه می نمایند؟
- کشورهای غربی مدارای ما را ندارند و بی رحمی بدون خشونت در زندگی آنها جریان دارد. می توان خشن نبود اما بی رحم بود و بین این دو فاصله است. آنها برای هیچ حیوانی بیش از چند روز از اقتصادیات مردم خرج نمی نمایند. بعضی کشورها مثل ترکیه، گرجستان و... به وسیله عقیم سازی، جمعیت سگ ها را کنترل می نمایند.
اخیراً خواندم که کابل هم جمعیت 25 هزار تایی سگ هایش را عقیم می نماید که بتواند کنترلشان کند. به هر حال سگ ها سپر طبیعی شهرها هستند و حذف آنها رفتار درستی نیست. چه بسا یکی از دلایل خشونت انسان امروزی، حذف موجودات زنده است.
*بعضی هم معتقدند که غذا دادن به حیوانات به نوعی دست بردن در طبیعت است و با این کار مخالفند!
- گاهی هم گفته می شود که چرا تا وقتی آدم ها هستند، به سگ ها غذا می دهید، این کار بچه پولدارهای شمال شهر است یا غذا دادن باعث ازدیاد سگ ها می شود. سگ در هفته 14 وعده غذا احتیاج دارد و با سه وعده غذایی که ما به آنها می دهیم، فقط زنده می مانند. مدت هاست که در طبیعت دست برده ایم و سگ موجودی اهلی شده است و بنابراین جایی جز حاشیه شهر ها نمی تواند زندگی کند.
اساساً زیاد شدن حیوانات، رابطه خطی با غذا ندارد که اگر داشت الان باید سراسر منظومه شمسی و کائنات پر از خرگوش اسکاتلندی باشد.
*در جریان غذا دادن به سگ ها به تنهایی عمل می کنید؟
- ما به صورت شخصی عمل می کنیم و همراهان من فقط همکاران کارگاه من هستند. در این منطقه بیش از 350 سگ وجود دارد و غذا دادن به آنها سخت است به خصوص که در فاصله 10 کیلومتر پراکنده اند و باید در صورت امکان در حاشیه دورتری به آنها غذارسانی کرد.
گروهی مخالف غذا دادن به سگ ها هستند اما در منطقه احمدآباد مستوفی سگ ها وضعیت اسفباری دارند. گاهی در زمستان، توله سگی را پیدا می کنیم که در چاله ای افتاده و با یاری همکارانم او را خشک می کنیم، جایی برایش درست می کنیم و به مدت یک هفته شیر و بعد از آن غذا می دهیم و زمانی که دو ماهه می شود، می بینیم که یا گردنش را شکسته اند یا با سنگ سرش را خرد نموده اند یا دور از چشم دیگران برای کشتار برده اند.
شهروندان و مسئولانی که نمی دانند کشتار، روش کنترل جمعیت سگ های بی صاحب نیست، بسیارند و گروه هایی هم حاضر نیستند که بشنوند این خشونت به جامعه انتقال پیدا می نماید و در روح جامعه اثر می گذارد.
در مسایل زیست محیطی باز هم تأکید می کنم که نقش هنر تحریک احساسات نیست بلکه تغییر عواطف و ادراک ناشی از عاطفه است.
منبع: خبرگزاری مهروبلاگ خرید: وبلاگ خرید | این سیستم پیشرفته وبلاگدهی برای فروشگاه های اینترنتی است